چشمانداز فناوری در آستانه یک تغییر عمیق قرار دارد که توسط پروتکل زمینه مدل (MCP) هدایت میشود. این رویکرد نوآورانه به طور ظریف اما قابل توجهی نحوه تعامل ما با ماشینها را تغییر میدهد. MCP اساساً به عنوان یک پل عمل میکند و به طور یکپارچه چتباتهای مدل زبان بزرگ (LLM) مانند Claude و ChatGPT را با طیف گستردهای از نرمافزارها و ابزارهای موجود متصل میکند. برای کسبوکارهایی که مشتاق حفظ یک مزیت رقابتی هستند، رد کردن این پیشرفت به عنوان یک پروژه IT دیگر، یک اشتباه محاسباتی بزرگ خواهد بود.
متأسفانه، بسیاری از سازمانهایی که از پتانسیل تحولآفرین MCP آگاه هستند، اساساً اهمیت آن را به اشتباه تفسیر میکنند که منجر به استراتژیهای پیادهسازی ناکارآمد میشود. این اغلب منجر به از دست دادن فرصتها و مزایای تحقق نیافته میشود.
دموکراتیزه کردن محاسبات
پروتکل زمینه مدل که در ابتدا در نوامبر 2024 معرفی شد، از ماهیت متن باز برخوردار است که کاربران را قادر میسازد تا سرورهای MCP سفارشی ایجاد کنند بدون اینکه به اجازه صریح از سازندگان ابزار نیاز داشته باشند. این امر باعث ایجاد هیاهویی از فعالیت در جامعه متن باز شده است که منجر به توسعه سرورهای MCP برای پلتفرمهای پرکاربرد مانند HubSpot، Notion و Airtable شده است.
MCP با ترسیم موازیهایی با ظهور رابط کاربری گرافیکی (GUI) در دهه 1980، نشاندهنده یک تغییر پارادایم مشابه است. درست همانطور که GUI با جایگزینی خطوط فرمان مبهم با استعارههای بصری شهودی، محاسبات را دموکراتیزه کرد، MCP هدفش پل زدن شکاف بین انسان و ماشین است. MCP به جای مجبور کردن کاربران به یادگیری زبانهای پیچیده ماشین، سیستمهای هوش مصنوعی را قادر میسازد تا زمینههای انسانی، از جمله دانش خاص صنعت، پروتکلهای نانوشته شرکت و تفاوتهای ظریف تخصص در حوزههای مختلف را درک کنند.
غلبه بر سوءتفاهمها در اتاق هیئت مدیره
یک سوءتفاهم قابل توجه در اتاقهای هیئت مدیره رخ میدهد، جایی که هوش مصنوعی اغلب به بخشهای IT واگذار میشود و صرفاً به عنوان یک پیادهسازی فنی دیگر تلقی میشود. این رویکرد اساساً پیامدهای گستردهتر هوش مصنوعی و پتانسیل آن برای متحول کردن فرآیندهای تجاری را نادیده میگیرد.
رابط کاربری سنتی که در آن کارمندان وارد سیستم میشوند و با نرمافزار از پیش انتخاب شده تعامل میکنند، آماده منسوخ شدن است. در عوض، یک رابط چتبات ساده ظاهر میشود که قادر به اتصال به هر قطعه اطلاعاتی در اینترنت، هر پایگاه داده شرکت و هر برنامه نرمافزاری است و کارمندان را قادر میسازد تا راهحلهای نرمافزاری سفارشی متناسب با نیازهای خاص خود ایجاد کنند.
عامل متمایز کلیدی در این چشمانداز جدید، شایستگی فنی نخواهد بود، بلکه زمینه و انتخاب شخصی خواهد بود. بخشهای IT سنتی در پیادهسازی سیستم، پروتکلهای امنیتی و ادغام فنی عالی هستند، مهارتهایی که ضروری اما ناکافی باقی میمانند. ارزش اصلی MCP در توانمندسازی افراد نهفته است، اعطای خودمختاری به کارمندان برای انتخاب پشته ابزار ترجیحی خود، سفارشی کردن گردش کار خود و استفاده از تفکر انتقادی و تخصص دامنه برای ساختن پشتههای فناوری منحصر به فرد که مزیت رقابتی را فراهم میکنند.
اهمیت زمینه کسب و کار
در تجربه من در پیادهسازی هوش مصنوعی در صنایع مختلف، یک الگوی تکراری ظاهر میشود: هنگامی که رهبران کسب و کار با هوش مصنوعی صرفاً به عنوان یک زیرساخت فنی رفتار میکنند، به پیادهسازیهای از نظر فنی قوی دست مییابند که نمیتوانند ارزش تجاری ملموس را ارائه دهند. MCP نماینده عکس این رویکرد است و به کاربران فردی قدرت میدهد تا ابزارها و گردش کارهای MCP را روی ماشینهای خود اجرا کنند و آنها را متناسب با نیازها و ترجیحات خاص خود تنظیم کنند.
در حالی که بخشهای IT شرکای ضروری در این فرآیند باقی میمانند، رهبری باید از سوی کسانی باشد که درک عمیقی از زمینههای تجاری که در حال رمزگذاری هستند، داشته باشند. پیادهسازی موفق مستلزم تغییری در طرز فکر است، دور شدن از این سؤال که ‘چگونه این فناوری را پیادهسازی کنیم؟’ و به سمت ‘کارمندان ما چگونه از این فناوری برای خود استفاده میکنند؟ چه چیزی میتوانیم از آنها یاد بگیریم؟’ به عنوان مثال، در بخش خردهفروشی، این ممکن است شامل خدمات مشتری آگاه به زمینه باشد، در حالی که در مراقبتهای بهداشتی، میتواند شامل سیستمهای پشتیبانی از تصمیمگیری بالینی باشد که تغییرات در عمل را درک میکنند.
پیامدهای رقابتی
پیامدهای رقابتی MCP قابل توجه است. سازمانهایی که MCP را به عنوان وسیلهای برای تحول تجاری، نه صرفاً یک استقرار فنی، میبینند و نوآوری تحت رهبری کارمندان را توانمند میسازند، سیستمهایی را ایجاد میکنند که زمینههای خاص خود را درک میکنند و در نتیجه یک مزیت اختصاصی ایجاد میکنند که رقبا نمیتوانند به راحتی تکرار کنند.
موفقترین پیادهسازیهایی که من شاهد بودهام یک رویکرد مشترک دارند: آنها با آگاهی در سطح کارمند شروع میشوند و در هسته خود خلاقانه هستند. به عنوان یک مشاور هوش مصنوعی، من مستقیماً دیدهام که پیادهسازی با آگاهی و دانش شروع میشود. موارد استفادهای که کارمندان خودشان به آنها میرسند همان چیزی است که کسب و کار را منحصر به فرد و پیادهسازی هوش مصنوعی را موفق میکند.
انقلاب MCP در درجه اول در مورد فناوری نیست، بلکه در مورد آماده شدن برای دنیای جدیدی است که در آن نرمافزار و ابزارها از طریق زبان طبیعی و نه اشتراکهای SaaS از بالا به پایین که توسط بخشهای IT سازماندهی شدهاند، تحت رهبری کارمندان هستند. کسبوکارهایی که پتانسیل MCP و هوش مصنوعی را درک میکنند و فرآیندهای تجاری خود را حول آن دوباره تصور میکنند، کسانی خواهند بود که در دهه 2020 و پس از آن موفق میشوند. و این تحول مستلزم رهبری است که فراتر از اتاق سرور گسترش یابد.
فراتر از زیرساخت فنی: پذیرش شخصیسازی
پروتکل زمینه مدل (MCP) آماده است تا چشمانداز محاسبات را تغییر دهد، اما پتانسیل واقعی آن بسیار فراتر از پیادهسازی فنی صرف است. نگاه کردن به MCP صرفاً به عنوان یک پروژه IT، یک غفلت مهم برای کسبوکارهایی است که به دنبال حفظ یک مزیت رقابتی هستند. قلب MCP در توانایی آن برای اتصال چتباتهای مدل زبان بزرگ (LLM)، مانند Claude و ChatGPT، با نرمافزارها و ابزارهای موجود نهفته است. با این حال، قدرت تحولآفرین آن از ظرفیت آن برای توانمندسازی کارمندان و ترویج تجربیات هوش مصنوعی شخصیشده ناشی میشود.
در حالی که آگاهی از MCP در حال رشد است، بسیاری از شرکتها ماهیت اساسی آن را به اشتباه تفسیر میکنند که منجر به استراتژیهای پیادهسازی بیاثر میشود. ماهیت متن باز MCP که برای اولین بار در نوامبر 2024 معرفی شد، به کاربران اجازه میدهد تا سرورهای MCP سفارشی ایجاد کنند بدون اینکه به اجازه از سازندگان ابزار نیاز داشته باشند. این امر جامعه متن باز را بر آن داشته است تا سرورهای MCP را برای پلتفرمهای محبوب مانند HubSpot، Notion و Airtable توسعه دهد.
یک تغییر پارادایم: از خطوط فرمان به درک متنی
MCP نماینده یک تغییر پارادایم مشابه ظهور رابط کاربری گرافیکی (GUI) در دهه 1980 است. درست همانطور که GUI با جایگزینی خطوط فرمان پیچیده با استعارههای بصری شهودی، محاسبات را دموکراتیزه کرد، MCP هدفش پل زدن شکاف بین انسان و ماشین است. MCP به جای ملزم کردن کاربران به یادگیری زبان ماشین، سیستمهای هوش مصنوعی را قادر میسازد تا زمینههای انسانی، از جمله دانش خاص صنعت، فرآیندهای شرکت نانوشته و تخصص خاص دامنه را درک کنند.
متأسفانه، بسیاری از اتاقهای هیئت مدیره اهمیت هوش مصنوعی را به اشتباه تفسیر میکنند و آن را به بخشهای IT واگذار میکنند و صرفاً به عنوان یک پیادهسازی فنی دیگر با آن رفتار میکنند. این رویکرد اساساً نکته اصلی را از دست میدهد. رابط کاربری که همه ما با آن آشنا هستیم، جایی که کارمندان وارد سیستم میشوند و با نرمافزاری که از قبل انتخاب شده است تعامل میکنند، قرار است ناپدید شود. در جای آن، یک رابط چتبات ساده وجود خواهد داشت که قادر به اتصال به هر قطعه اطلاعاتی در اینترنت، هر پایگاه داده شرکت و هر برنامه نرمافزاری است و کارمندان را قادر میسازد تا راهحلهای سفارشی متناسب با نیازهای خاص خود ایجاد کنند.
عامل متمایز کلیدی در این چشمانداز جدید، شایستگی فنی نخواهد بود، بلکه زمینه و انتخاب شخصی خواهد بود. بخشهای IT سنتی در پیادهسازی سیستم، پروتکلهای امنیتی و ادغام فنی عالی هستند که ضروری اما ناکافی باقی میمانند. ارزش اصلی MCP در ماهیت شخصی آن نهفته است که به کارمندان اجازه میدهد تا پشته ابزار ترجیحی خود را انتخاب کنند، گردش کار خود را سفارشی کنند و از تفکر انتقادی و تخصص دامنه برای ساختن پشتههای فناوری منحصر به فرد که مزیت رقابتی را فراهم میکنند، استفاده کنند.
توانمندسازی کاربر: ایجاد ارزش تجاری
در تجربه من در پیادهسازی هوش مصنوعی در صنایع مختلف، یک الگوی واضح ظاهر میشود: هنگامی که رهبران کسب و کار با هوش مصنوعی صرفاً به عنوان زیرساخت فنی رفتار میکنند، به پیادهسازیهای از نظر فنی قوی دست مییابند که نمیتوانند ارزش تجاری ملموس را ارائه دهند. MCP عکس این رویکرد است و به کاربران فردی قدرت میدهد تا ابزارها و گردش کارهای MCP را روی ماشینهای خود اجرا کنند و آنها را متناسب با نیازها و ترجیحات خاص خود تنظیم کنند.
در حالی که بخشهای IT شرکای ضروری باقی میمانند، رهبری باید از سوی کسانی باشد که زمینههای تجاری که در حال رمزگذاری هستند را درک میکنند. پیادهسازی موفق مستلزم پرسیدن سؤالات متفاوت است. رهبران کسب و کار به جای ‘چگونه این فناوری را پیادهسازی کنیم؟’ باید بپرسند ‘کارمندان ما چگونه از این فناوری برای خود استفاده میکنند؟ چه چیزی میتوانیم از آنها یاد بگیریم؟’. در خردهفروشی، این ممکن است شامل خدمات مشتری آگاه به زمینه باشد. در مراقبتهای بهداشتی، میتواند شامل سیستمهای پشتیبانی از تصمیمگیری بالینی باشد که تغییرات عمل را درک میکنند.
پیامدهای رقابتی قابل توجه است. سازمانهایی که MCP را به عنوان وسیلهای برای تحول تجاری، نه صرفاً یک استقرار فنی، میبینند و نوآوری تحت رهبری کارمندان را توانمند میسازند، سیستمهایی را ایجاد میکنند که زمینههای خاص خود را درک میکنند و در نتیجه یک مزیت اختصاصی ایجاد میکنند که رقبا نمیتوانند به راحتی تکرار کنند.
نوآوری تحت رهبری کارمندان: کلید موفقیت
موفقترین پیادهسازیهایی که من شاهد بودهام یک رویکرد مشترک دارند: آنها با آگاهی در سطح کارمند شروع میشوند و در هسته خود خلاقانه هستند. به عنوان یک مشاور هوش مصنوعی، من مستقیماً دیدهام که پیادهسازی با آگاهی و دانش شروع میشود. موارد استفادهای که کارمندان خودشان به آنها میرسند همان چیزی است که کسب و کار را منحصر به فرد و پیادهسازی هوش مصنوعی را موفق میکند.
انقلاب MCP در درجه اول در مورد فناوری نیست، بلکه در مورد آماده شدن برای دنیای جدیدی است که در آن نرمافزار و ابزارها از طریق زبان طبیعی و نه اشتراکهای SaaS از بالا به پایین که توسط بخشهای IT سازماندهی شدهاند، تحت رهبری کارمندان هستند. کسبوکارهایی که پتانسیل MCP و هوش مصنوعی را درک میکنند و فرآیندهای تجاری خود را حول آن دوباره تصور میکنند، کسانی خواهند بود که در دهه 2020 و پس از آن موفق میشوند. و این تحول مستلزم رهبری است که فراتر از اتاق سرور گسترش یابد.
آینده کار: زمینه و انتخاب
پروتکل زمینه مدل (MCP) چیزی فراتر از یک پروژه IT است. این یک تغییر اساسی در نحوه تعامل ما با فناوری است. MCP چت باتهای مدل زبان بزرگ (LLM) مانند Claude و ChatGPT را با نرم افزار و ابزارهای موجود متصل میکند. شرکتهایی که این را فقط یک پروژه IT دیگر تلقی میکنند، خطر عقب ماندن را دارند.
مشکل این است که بسیاری از شرکتها تغییری را که MCP نشان میدهد درک میکنند، اما به روش اشتباه به آن نزدیک میشوند. MCP در نوامبر 2024 منتشر شد و یک پروتکل منبع باز است. این بدان معناست که برای ایجاد یک سرور MCP نیازی به اجازه از سازندگان ابزار ندارید. جامعه منبع باز سرورهای MCP را برای ابزارهای اصلی مانند Hubspot، Notion و AirTable ایجاد کرده است.
قدرت زمینه
رابط کاربری گرافیکی (GUI) با جایگزینی خطوط فرمان با استعارههای بصری شهودی، محاسبات را دموکراتیزه کرد. MCP نشان دهنده تغییری مشابه است. به جای اینکه انسانها یاد بگیرند به زبان ماشین ارتباط برقرار کنند، MCP سیستمهای هوش مصنوعی را قادر میسازد تا زمینههای انسانی را درک کنند - دانش خاص صنعت، فرآیندهای شرکت نانوشته و روشهای ظریفی که تخصص در حوزههای مختلف آشکار میشود.
اما سوء تفاهم اساسی در اتاقهای هیئت مدیره وجود دارد. هوش مصنوعی اغلب به بخشهای IT واگذار میشود و به عنوان یک پیاده سازی فنی تلقی میشود. این نکته را از دست میدهد. رابط کاربری که همه ما با آن آشنا هستیم، جایی که کارمندان وارد سیستم میشوند و با نرم افزاری که شرکت برای آنها تصمیم گرفته است تعامل میکنند، ناپدید خواهد شد. در عوض، ورود به سیستم یک چت بات ساده با قابلیت اتصال به هر قطعه اطلاعاتی در اینترنت یا هر پایگاه داده شرکت و ایجاد هر قطعه نرم افزاری برای نیازهای کارمندان خواهد بود.
تفاوت در شایستگی فنی نخواهد بود. زمینه و انتخاب شخصی خواهد بود. بخشهای IT سنتی در پیاده سازی سیستم، پروتکلهای امنیتی و ادغام فنی عالی هستند. این مهارتها حیاتی اما ناکافی باقی میمانند. ارزش اصلی MCP فنینیست - شخصی است. به کارمندان اجازه میدهد تا پشته ابزار و روش کار خود را انتخاب کنند. تمایز در تفکر انتقادی و تخصص دامنه مورد نیاز برای ساختن یک پشته فناوری منحصر به فرد است که به نفع آنها کار میکند.
هوش مصنوعی مبتنی بر کارمند
در کار من در پیاده سازی هوش مصنوعی در صنایع مختلف، الگو واضح است: وقتی رهبران کسب و کار با هوش مصنوعی صرفاً به عنوان زیرساخت فنی رفتار میکنند، به پیاده سازیهای از نظر فنی قوی دست مییابند که نمیتوانند ارزش تجاری ارائه دهند. MCP روی ماشینهای کاربران فردی اجرا میشود و ابزارها و گردش کار MCP که آنها پیاده سازی میکنند منحصر به فرد خودشان است.
این برای کم اهمیت جلوه دادن بخشهای IT نیست، اما رهبری باید از کسانی باشد که زمینههای تجاری را که رمزگذاری میشوند درک کنند. رهبران کسب و کار به جای پرسیدن “چگونه این فناوری را پیاده سازی کنیم؟” باید بپرسند “کارمندان ما چگونه از این فناوری برای خود استفاده خواهند کرد؟ چه چیزی میتوانیم از آنها یاد بگیریم؟” برای خرده فروشی، این ممکن است خدمات مشتری آگاه به زمینه باشد. برای مراقبتهای بهداشتی، میتواند شامل پشتیبانی از تصمیم گیری بالینی باشد که تغییرات عمل را درک میکند.
سازمانهایی که با MCP به عنوان تحول کسب و کار به جای استقرار فنی رفتار میکنند و بر تحول مبتنی بر کارمند تمرکز میکنند، سیستمهایی را ایجاد میکنند که زمینههای خاص خود را درک میکنند - یک مزیت اختصاصی که رقبا نمیتوانند به راحتی تکرار کنند. موفقترین پیاده سازیها با آگاهی در سطح کارمند شروع میشوند و خلاقانه هستند. موارد استفادهای که کارمندان خودشان به آنها میرسند همان چیزی است که کسب و کار را منحصر به فرد و پیاده سازی هوش مصنوعی را موفق میکند.
انقلاب MCP در درجه اول در مورد فناوری نیست. این در مورد آماده شدن برای دنیای جدیدی است که در آن نرم افزار و ابزارها مبتنی بر کارمند هستند، از طریق زبان طبیعی و نه اشتراکهای SaaS از بالا به پایین که توسط بخشهای IT سازماندهی شدهاند. کسب و کارهایی که پتانسیل MCP و هوش مصنوعی را درک میکنند و فرآیندهای تجاری خود را حول آن دوباره تصور میکنند، در دهه 2020 و فراتر از آن موفق خواهند شد. این تحول نیازمند رهبری است که بسیار فراتر از اتاق سرور گسترش یابد.