به عنوان یک نویسنده، این تصور که صدای منحصر به فرد من، که سال ها از طریق ساختن روایت های شخصی پرورش یافته، می تواند توسط یک سیستم هوش مصنوعی مورد استفاده قرار گیرد، عمیقاً ناراحت کننده است. این فکری ترسناک است که متای مارک زاکربرگ، در اصل ‘ماهیت خلاقانه’ من را برای تغذیه مدل هوش مصنوعی Llama 3 خود ‘ربوده’ باشد. خود این ایده سورئال و تقریباً دیستوپیایی به نظر می رسد.
این افشاگری به عنوان یک شوک وارد شد: مهندسان متا، در تلاش خود برای آموزش هوش مصنوعی خود، تصمیمی آگاهانه برای استفاده از مطالب دارای حق چاپ به دست آمده از یک پایگاه داده بدنام دزدی دریایی گرفته بودند. منطق آنها سرراست بود: به دست آوردن قانونی چنین محتوایی زمان بر و پرهزینه خواهد بود. این تصمیم، که ظاهراً توسط خود زاکربرگ تأیید شده است، بی توجهی نگران کننده ای به قوانین حق چاپ و حقوق سازندگان را برجسته می کند. انگار هزینه انجام کارها به روش درست را در مقابل هزینه بالقوه گیر افتادن سنجیده اند و سپس بی شرمانه مسیر نقض را انتخاب کرده اند.
سرمایه گذاری شخصی در نوشتن
کتاب من، ‘برعکس قطعیت: ترس، ایمان و زندگی در این بین’، نشان دهنده هشت سال تلاش عاطفی و فکری شدید است. این یک روایت عمیقاً شخصی از پیمایش زندگی پس از تشخیص تومور مغزی غیرقابل عمل پسرم در آن زمان 10 ساله است. این تلاشی برای درک آشفتگی، یافتن روزنه امیدی در مواجهه با ناامیدی و بیان درد و عدم اطمینان غیرقابل بیانی بود که چنین تجربه ویرانگری را همراهی می کرد.
نوشتن کتاب چیزی فراتر از یک تلاش خلاقانه بود. یک خط نجات بود. راهی برای پردازش تروما، ارتباط با دیگرانی که با چالش های مشابه روبرو شده بودند و یافتن معنا در میان رنج بود. هر کلمه به دقت انتخاب شده بود، هر جمله به دقت ساخته شده بود تا احساسات خام و بینش های عمیق به دست آمده در طول آن دوره دشوار را منتقل کند. این یک عمل آسیب پذیری بود، افشای روح من برای دیدن جهان.
فکر کردن به اینکه این اثر عمیقاً شخصی، متولد شده از چنین تجربیات عمیق انسانی، می تواند به نقاط داده صرف برای آموزش یک مدل هوش مصنوعی تقلیل یابد، احساس نقض عمیقی است. انگار جوهر وجود من، دیدگاه و صدایی منحصر به فرد که در کتاب ریختم، به کالا تبدیل شده و برای سود مورد بهره برداری قرار گرفته است. این واقعیت که مهندسان حتی زحمت خرید یک نسخه از کتاب را به خود نداده اند، توهین به آسیب است و بر بی توجهی کامل آنها به ارزش اثر و تلاشی که برای خلق آن انجام شده است، تأکید می کند.
کشف نقض
این واقعیت که کتاب من در پایگاه داده آثار سرقت شده گنجانده شده بود، تکان دهنده بود. دریافت ایمیلی از نماینده ادبی من که من را از این عمل آشکار نقض حق چاپ مطلع می کرد، سورئال به نظر می رسید. در ابتدا، برایم سخت بود که آن را باور کنم. من یک نویسنده مشهور نیستم. فکر نمی کردم کارم در رادار یک غول فناوری مانند متا باشد. خشم متعاقب آن شدید بود. چگونه کسی می تواند چنین بی توجهی آشکاری را به حقوق مالکیت معنوی توجیه کند؟ این احساس یک تهاجم شخصی بود، انگار کسی وارد خانه من شده و چیز عمیقاً ارزشمندی را دزدیده است.
عمل دزدی دیجیتالی یک کتاب ممکن است کمتر از دزدیدن فیزیکی نسخه ها از یک کتابفروشی فاحش به نظر برسد، اما پیامدهای آن بسیار عمیق تر است. این فقط در مورد از دست دادن درآمد بالقوه نیست. این در مورد فرسایش ارزش کار خلاقانه و تضعیف حقوق نویسندگان برای کنترل مالکیت معنوی خود است.
از دست دادن صدا
فراتر از نقض حق چاپ، ناراحت کننده ترین جنبه این وضعیت، تصاحب صدای من است. نوشتن من چیزی فراتر از مجموعه ای از کلمات است. این بیان دیدگاه منحصر به فرد من، چشم انداز عاطفی من و تجربیات شخصی من است. این اوج سال ها اصلاح مهارت من، یافتن کلمات مناسب برای بیان احساسات و ایده های پیچیده است.
فکر کردن به اینکه هر عبارت با دقت انتخاب شده، هر بینش به دست آمده با سختی، هر پیچش طنزآمیز، اکنون می تواند بخشی از یک الگوریتم متعلق به زاکربرگ باشد، عمیقاً ناراحت کننده است. این سوالات اساسی را در مورد مالکیت بیان خلاقانه در عصر هوش مصنوعی مطرح می کند. آیا من اکنون بدون رضایت یا غرامت خود به سودآوری مدل هوش مصنوعی متا کمک می کنم؟
من با کمال میل داستانم را با خوانندگان به اشتراک گذاشتم و آنها را به عنوان همنوعانی متصور شدم که ممکن است در کلمات من تسلی، الهام یا ارتباط پیدا کنند. اما هرگز تصور نمی کردم که کارم برای آموزش یک هوش مصنوعی، برای پیشبرد منافع یک غول فناوری استفاده شود.
در حالی که جنبه هایی از زندگی خود را در پلتفرم هایی مانند فیس بوک و اینستاگرام به اشتراک گذاشته ام، تفاوت اساسی بین یک پست رسانه های اجتماعی گذرا و یک کتاب با دقت ساخته شده وجود دارد. یک پست رسانه های اجتماعی لحظه ای در زمان، یک عکس فوری از یک تجربه را ثبت می کند. از طرف دیگر، یک کتاب نتیجه تفکر عمیق، درگیری با احساسات و ایده های پیچیده در یک دوره طولانی است. این یک تجربه کاملاً متابولیزه شده است که به یک روایت منسجم و معنادار تبدیل شده است.
ما به عنوان نویسنده تلاش می کنیم تا جنبه های غیرقابل توصیف تجربه انسانی را ثبت کنیم و کلماتی را برای بیان آنها بیابیم. معنا از فرآیند کار و بازسازی تجربه، کشف رشته های پنهان زمینه و هدف پدیدار می شود. کتاب ها دیدگاه های ارزشمندی را ارائه می دهند که هوش مصنوعی هرگز نمی تواند آنها را تکرار کند. آیا یک ماشین می تواند واقعاً تفاوت های ظریف احساسات انسانی، پیچیدگی های روابط، جستجوی معنا در مواجهه با ناملایمات را درک و ثبت کند؟ من به شدت به آن شک دارم.
روزنه امیدی؟
با وجود خشم و ناامیدی، نمی توانم از این فکر کنم که آیا بارقه امیدی در این وضعیت وجود دارد یا خیر. مدل هوش مصنوعی Llama 3 بر روی مجموعه عظیمی از ادبیات، از جمله آثار برخی از بزرگترین نویسندگان جهان آموزش داده می شود. آیا این امکان وجود دارد که قرار گرفتن در معرض چنین آثار عمیق و روشنگری بتواند به روشی مثبت بر توسعه هوش مصنوعی تأثیر بگذارد؟ آیا می تواند حس اخلاقی را القا کند که از اقدامات مهندسانی که کتاب ها را دزدیده اند و ارباب فناوری که دزدی را تأیید کرده است، فراتر رود؟
شاید، با غوطه ور شدن در حکمت و شفقت ادبیات بزرگ، هوش مصنوعی بتواند درک دقیق تری از وضعیت انسان پیدا کند. شاید حتی بتواند قدر ارزش خلاقیت، اصالت و حقوق مالکیت معنوی را بداند.
پسرم، میسون، ترکیبی نادر از شوخ طبعی، خوش بینی و انعطاف پذیری را در اختیار داشت. او با شجاعت و لطف با میرایی خود روبرو شد و اطرافیان خود را تشویق کرد تا هر روز را به طور کامل زندگی کنند. بدون شک او چیزی برای گفتن به دزدان دریایی متا داشت. اگر چیزی به نام مداخله ماوراء الطبیعه وجود داشته باشد، من گمان می کنم که او راهی برای مختل کردن Wi-Fi زاکربرگ پیدا می کند و باعث اختلالات و قطع ارتباط های بی پایان می شود.
در حالی که استفاده غیرمجاز از کار من عمیقاً آزاردهنده است، من همچنان امیدوارم که قدرت ادبیات بتواند به نوعی از طمع و بی توجهی که انگیزه این اقدام بود، فراتر رود. شاید، در نهایت، هوش مصنوعی چیزی ارزشمند از خود آثاری که هرگز قرار نبود به آنها دسترسی پیدا کند، بیاموزد و به همه ما اهمیت احترام به خلاقیت و حمایت از حقوق نویسندگان را یادآوری کند.
سرمایه گذاری شخصی در نوشتن
کتاب من، ‘برعکس قطعیت: ترس، ایمان و زندگی در این بین’، نشان دهنده هشت سال تلاش عاطفی و فکری شدید است. این یک روایت عمیقاً شخصی از پیمایش زندگی پس از تشخیص تومور مغزی غیرقابل عمل پسرم در آن زمان 10 ساله است. این تلاشی برای درک آشفتگی، یافتن روزنه امیدی در مواجهه با ناامیدی و بیان درد و عدم اطمینان غیرقابل بیانی بود که چنین تجربه ویرانگری را همراهی می کرد.
نوشتن کتاب چیزی فراتر از یک تلاش خلاقانه بود. یک خط نجات بود. راهی برای پردازش تروما، ارتباط با دیگرانی که با چالش های مشابه روبرو شده بودند و یافتن معنا در میان رنج بود. هر کلمه به دقت انتخاب شده بود، هر جمله به دقت ساخته شده بود تا احساسات خام و بینش های عمیق به دست آمده در طول آن دوره دشوار را منتقل کند. این یک عمل آسیب پذیری بود، افشای روح من برای دیدن جهان.
فکر کردن به اینکه این اثر عمیقاً شخصی، متولد شده از چنین تجربیات عمیق انسانی، می تواند به نقاط داده صرف برای آموزش یک مدل هوش مصنوعی تقلیل یابد، احساس نقض عمیقی است. انگار جوهر وجود من، دیدگاه و صدایی منحصر به فرد که در کتاب ریختم، به کالا تبدیل شده و برای سود مورد بهره برداری قرار گرفته است. این واقعیت که مهندسان حتی زحمت خرید یک نسخه از کتاب را به خود نداده اند، توهین به آسیب است و بر بی توجهی کامل آنها به ارزش اثر و تلاشی که برای خلق آن انجام شده است، تأکید می کند.
کشف نقض
این واقعیت که کتاب من در پایگاه داده آثار سرقت شده گنجانده شده بود، تکان دهنده بود. دریافت ایمیلی از نماینده ادبی من که من را از این عمل آشکار نقض حق چاپ مطلع می کرد، سورئال به نظر می رسید. در ابتدا، برایم سخت بود که آن را باور کنم. من یک نویسنده مشهور نیستم. فکر نمی کردم کارم در رادار یک غول فناوری مانند متا باشد. خشم متعاقب آن شدید بود. چگونه کسی می تواند چنین بی توجهی آشکاری را به حقوق مالکیت معنوی توجیه کند؟ این احساس یک تهاجم شخصی بود، انگار کسی وارد خانه من شده و چیز عمیقاً ارزشمندی را دزدیده است.
عمل دزدی دیجیتالی یک کتاب ممکن است کمتر از دزدیدن فیزیکی نسخه ها از یک کتابفروشی فاحش به نظر برسد، اما پیامدهای آن بسیار عمیق تر است. این فقط در مورد از دست دادن درآمد بالقوه نیست. این در مورد فرسایش ارزش کار خلاقانه و تضعیف حقوق نویسندگان برای کنترل مالکیت معنوی خود است.
از دست دادن صدا
فراتر از نقض حق چاپ، ناراحت کننده ترین جنبه این وضعیت، تصاحب صدای من است. نوشتن من چیزی فراتر از مجموعه ای از کلمات است. این بیان دیدگاه منحصر به فرد من، چشم انداز عاطفی من و تجربیات شخصی من است. این اوج سال ها اصلاح مهارت من، یافتن کلمات مناسب برای بیان احساسات و ایده های پیچیده است.
فکر کردن به اینکه هر عبارت با دقت انتخاب شده، هر بینش به دست آمده با سختی، هر پیچش طنزآمیز، اکنون می تواند بخشی از یک الگوریتم متعلق به زاکربرگ باشد، عمیقاً ناراحت کننده است. این سوالات اساسی را در مورد مالکیت بیان خلاقانه در عصر هوش مصنوعی مطرح می کند. آیا من اکنون بدون رضایت یا غرامت خود به سودآوری مدل هوش مصنوعی متا کمک می کنم؟
من با کمال میل داستانم را با خوانندگان به اشتراک گذاشتم و آنها را به عنوان همنوعانی متصور شدم که ممکن است در کلمات من تسلی، الهام یا ارتباط پیدا کنند. اما هرگز تصور نمی کردم که کارم برای آموزش یک هوش مصنوعی، برای پیشبرد منافع یک غول فناوری استفاده شود.
در حالی که جنبه هایی از زندگی خود را در پلتفرم هایی مانند فیس بوک و اینستاگرام به اشتراک گذاشته ام، تفاوت اساسی بین یک پست رسانه های اجتماعی گذرا و یک کتاب با دقت ساخته شده وجود دارد. یک پست رسانه های اجتماعی لحظه ای در زمان، یک عکس فوری از یک تجربه را ثبت می کند. از طرف دیگر، یک کتاب نتیجه تفکر عمیق، درگیری با احساسات و ایده های پیچیده در یک دوره طولانی است. این یک تجربه کاملاً متابولیزه شده است که به یک روایت منسجم و معنادار تبدیل شده است.
ما به عنوان نویسنده تلاش می کنیم تا جنبه های غیرقابل توصیف تجربه انسانی را ثبت کنیم و کلماتی را برای بیان آنها بیابیم. معنا از فرآیند کار و بازسازی تجربه، کشف رشته های پنهان زمینه و هدف پدیدار می شود. کتاب ها دیدگاه های ارزشمندی را ارائه می دهند که هوش مصنوعی هرگز نمی تواند آنها را تکرار کند. آیا یک ماشین می تواند واقعاً تفاوت های ظریف احساسات انسانی، پیچیدگی های روابط، جستجوی معنا در مواجهه با ناملایمات را درک و ثبت کند؟ من به شدت به آن شک دارم.
روزنه امیدی؟
با وجود خشم و ناامیدی، نمی توانم از این فکر کنم که آیا بارقه امیدی در این وضعیت وجود دارد یا خیر. مدل هوش مصنوعی Llama 3 بر روی مجموعه عظیمی از ادبیات، از جمله آثار برخی از بزرگترین نویسندگان جهان آموزش داده می شود. آیا این امکان وجود دارد که قرار گرفتن در معرض چنین آثار عمیق و روشنگری بتواند به روشی مثبت بر توسعه هوش مصنوعی تأثیر بگذارد؟ آیا می تواند حس اخلاقی را القا کند که از اقدامات مهندسانی که کتاب ها را دزدیده اند و ارباب فناوری که دزدی را تأیید کرده است، فراتر رود؟
شاید، با غوطه ور شدن در حکمت و شفقت ادبیات بزرگ، هوش مصنوعی بتواند درک دقیق تری از وضعیت انسان پیدا کند. شاید حتی بتواند قدر ارزش خلاقیت، اصالت و حقوق مالکیت معنوی را بداند.
پسرم، میسون، ترکیبی نادر از شوخ طبعی، خوش بینی و انعطاف پذیری را در اختیار داشت. او با شجاعت و لطف با میرایی خود روبرو شد و اطرافیان خود را تشویق کرد تا هر روز را به طور کامل زندگی کنند. بدون شک او چیزی برای گفتن به دزدان دریایی متا داشت. اگر چیزی به نام مداخله ماوراء الطبیعه وجود داشته باشد، من گمان می کنم که او راهی برای مختل کردن Wi-Fi زاکربرگ پیدا می کند و باعث اختلالات و قطع ارتباط های بی پایان می شود.
در حالی که استفاده غیرمجاز از کار من عمیقاً آزاردهنده است، من همچنان امیدوارم که قدرت ادبیات بتواند به نوعی از طمع و بی توجهی که انگیزه این اقدام بود، فراتر رود. شاید، در نهایت، هوش مصنوعی چیزی ارزشمند از خود آثاری که هرگز قرار نبود به آنها دسترسی پیدا کند، بیاموزد و به همه ما اهمیت احترام به خلاقیت و حمایت از حقوق نویسندگان را یادآوری کند.