هوش مصنوعی و تعرفه‌های تجاری جدید آمریکا؟

این پرسش نگران‌کننده در محافل اقتصادی و سیاسی شروع به نفوذ کرده است: آیا طرح اخیر برای تعدیل قابل توجه تعرفه‌های تجاری ایالات متحده، که قرار است در تاریخ ۵ آوریل اجرا شود، نه در سالن‌های مشورت انسانی بلکه در مدارهای هوش مصنوعی مولد شکل گرفته است؟ این ایده که تا چند سال پیش به داستان‌های علمی-تخیلی شباهت داشت، زمانی به طرز شگفت‌انگیزی قوت گرفت که تحقیقات مستقل از یک همسویی عجیب پرده برداشتند. سیستم‌های برجسته هوش مصنوعی – مانند ChatGPT از OpenAI، Gemini از Google، Grok از xAI و Claude از Anthropic – هنگامی که با وظیفه طراحی تعرفه‌ها برای رفع عدم توازن تجاری جهانی مواجه شدند، به طور مداوم فرمولی را تولید کردند که به طرز قابل توجهی شبیه، اگر نگوییم یکسان، با فرمولی بود که طبق گزارش‌ها، زیربنای جدیدترین استراتژی تجاری رئیس جمهور Donald Trump را تشکیل می‌دهد.

پیامدهای این موضوع عمیق است. منتقدان به سرعت زنگ خطر را به صدا درآوردند و اظهار داشتند که برون‌سپاری یک تصمیم سیاسی با چنین پیامدهای گسترده اقتصادی جهانی به یک الگوریتم، نشان‌دهنده یک تحول نگران‌کننده است. این امر سوالاتی را در مورد عمق، یا شاید فقدان آن، در محاسبات مبتنی بر هوش مصنوعی برای مشکلات پیچیده دنیای واقعی به شدت برجسته می‌کند. علاوه بر این، بر اهمیت بالقوه اتکا به این فناوری‌های نوظهور برای تصمیماتی که بر روابط بین‌الملل، صنایع داخلی و جیب مصرف‌کنندگان عادی تأثیر می‌گذارد، تأکید می‌کند. این احتمال وجود دارد که افزایش تعرفه‌های ایالات متحده، که بالقوه از یک محاسبه دیجیتالی ساده‌انگارانه ناشی می‌شود، بتواند به طور قابل توجهی هزینه کالاهای ضروری، به ویژه در حوزه لوازم الکترونیکی مصرفی و تجاری را افزایش دهد و موج‌هایی را در سراسر اقتصاد ایجاد کند.

واکاوی محاسبه: تقابل یا نام غلط؟

این جنجال پس از انتشار تحقیقی در اوایل ۳ آوریل توسط اقتصاددان James Surowiecki شتاب قابل توجهی گرفت. او به دقت هدف اعلام شده دولت را بررسی کرد: اعمال ‘تعرفه‌های متقابل’. در تئوری، تقابل نشان‌دهنده یک رویکرد متعادل است، شاید منعکس‌کننده سطوح تعرفه‌ای باشد که سایر کشورها بر کالاهای آمریکایی اعمال می‌کنند. با این حال، Surowiecki به جزئیات مهمی در اسناد منتشر شده توسط دفتر نماینده تجاری ایالات متحده (USTR) اشاره کرد. این سند معادله ریاضی خاصی را که برای تعیین نرخ‌های تعرفه جدید به کار رفته بود، فاش کرد. به جای یک محاسبه ظریف که منعکس‌کننده تقابل واقعی باشد، این فرمول رویکرد کاملاً متفاوتی را اتخاذ کرد: کسری تجاری کل ایالات متحده را بر ارزش صادرات هر کشور مربوطه به ایالات متحده تقسیم می‌کرد.

این روش‌شناسی، همانطور که Surowiecki و سایر اقتصاددانان به سرعت اشاره کردند، اساساً از مفهوم تقابل منحرف می‌شود. یک تعرفه واقعاً متقابل احتمالاً شامل مقایسه مستقیم نرخ‌های تعرفه یا در نظر گرفتن توازن کلی موانع تجاری می‌شود. با این حال، فرمول مورد استفاده، صرفاً بر کسری تجاری ایالات متحده و حجم واردات از یک کشور خاص تمرکز دارد. این رویکرد به طور نامتناسبی کشورهایی را که صادرکنندگان قابل توجهی به ایالات متحده هستند، بدون توجه به سیاست‌های تعرفه‌ای خودشان در قبال کالاهای آمریکایی یا پیچیدگی کلی روابط اقتصادی دوجانبه، جریمه می‌کند. این امر ایده ‘تقابل’ را به چیزی شبیه به جریمه بر اساس حجم واردات تبدیل می‌کند که مستقیماً با هدف کاهش رقم کسری تجاری ایالات متحده از طریق یک ابزار ریاضی نسبتاً صریح انجام می‌شود.

سادگی این فرمول باعث تعجب شد و گمانه‌زنی‌ها را در مورد منشأ آن تقویت کرد. آیا چنین محاسبه سرراست و مسلماً غیرپیچیده‌ای واقعاً می‌تواند محصول مدل‌سازی و بررسی اقتصادی گسترده در USTR و کاخ سفید باشد؟ یا نشانه‌های نوع دیگری از هوش را در خود داشت؟

پژواک هوش مصنوعی: فرمول‌های سازگار از ذهن‌های دیجیتال

سوء ظن مبنی بر اینکه هوش مصنوعی ممکن است نقشی مستقیم یا غیرمستقیم ایفا کرده باشد، زمانی تشدید شد که دیگران آزمایش‌هایی را تکرار کردند که در آنها از مدل‌های هوش مصنوعی در مورد محاسبات تعرفه سؤال می‌شد. اقتصاددان Wojtek Kopczuk سوال مستقیمی از ChatGPT پرسید: چگونه می‌توان تعرفه‌ها را برای متعادل کردن کسری تجاری ایالات متحده محاسبه کرد؟ پاسخی که او دریافت کرد به طرز چشمگیری با فرمول ذکر شده در اسناد کاخ سفید همخوان بود. ChatGPT آنچه را Kopczuk ‘یک رویکرد اساسی’ توصیف کرد، پیشنهاد داد که شامل تقسیم کسری تجاری بر کل حجم تجارت بود – روشی که از نظر مفهومی با معادله USTR متمرکز بر واردات مطابقت داشت.

تأیید بیشتر از سوی کارآفرین Amy Hoy صورت گرفت که آزمایش‌های مشابهی را در طیفی از پلتفرم‌های پیشرو هوش مصنوعی انجام داد. آزمایش‌های او نتایج فوق‌العاده سازگاری را به همراه داشت. ChatGPT، Gemini، Grok و Claude همگی اساساً بر روی منطق ریاضی یکسانی همگرا شدند، زمانی که از آنها خواسته شد تعرفه‌هایی را با هدف اصلاح عدم توازن تجاری با استفاده از کسری به عنوان ورودی اصلی طراحی کنند. این یکنواختی در بین سیستم‌های مختلف هوش مصنوعی، که توسط شرکت‌های رقیب با معماری‌های متمایز توسعه یافته‌اند، به ویژه قابل توجه بود. این نشان می‌داد که وقتی با یک مشکل نسبتاً محدود تعریف شده روبرو می‌شوند – ‘محاسبه تعرفه‌ها بر اساس کسری تجاری و واردات’ – هوش مصنوعی مولد فعلی تمایل دارد به مستقیم‌ترین و ساده‌ترین راه حل ریاضی متوسل شود، حتی اگر آن راه حل فاقد ظرافت اقتصادی باشد یا نتواند پیچیدگی‌های سیاست تجاری بین‌المللی را درک کند.

تأکید بر این نکته ضروری است که کاخ سفید هیچ بیانیه رسمی مبنی بر تأیید یا رد استفاده از هوش مصنوعی در تدوین معادله تعرفه صادر نکرده است. در نتیجه، قطعیت مطلق همچنان دست نیافتنی است. ما دانش قطعی در مورد اینکه آیا یک سیستم هوش مصنوعی مستقیماً فرمول را تولید کرده است، یا در صورت انجام این کار، از چه دستورات خاصی ممکن است استفاده شده باشد، نداریم. با این حال، خروجی سازگار از چندین مدل هوش مصنوعی، که روش‌شناسی منتخب دولت را منعکس می‌کند، شواهد ضمنی قانع‌کننده‌ای را ارائه می‌دهد. ماهیت سرراست و تقریباً ابتدایی محاسبه‌ای که برای یک چالش اقتصادی عمیقاً پیچیده به کار رفته است، به شدت با قابلیت‌های فعلی و مشکلات بالقوه هوش مصنوعی مولد همخوانی دارد – ارائه پاسخ‌های به ظاهر قابل قبول و به سرعت تولید شده که ممکن است فاقد عمق یا در نظر گرفتن زمینه گسترده‌تر باشند. این وضعیت نشان می‌دهد که چگونه هوش مصنوعی، که بر روی مجموعه داده‌های وسیع آموزش دیده است، ممکن است الگوها یا فرمول‌های ساده مرتبط با کلمات کلیدی خاص (مانند ‘کسری تجاری’ و ‘تعرفه‌ها’) را شناسایی و تکرار کند بدون اینکه درگیر استدلال اقتصادی عمیق‌تری شود.

لایه دیگری که به این روایت اضافه می‌شود، نقش گزارش شده Elon Musk، مدیر اجرایی xAI، شرکت پشتیبان مدل Grok است. در حال حاضر Musk به عنوان کارمند ویژه دولت در خدمت دولت Trump است. در حالی که این ارتباط علیت را در مورد فرمول تعرفه ثابت نمی‌کند، دخالت یک چهره کلیدی از یکی از شرکت‌های هوش مصنوعی که مدلش محاسبه مشابهی را تولید کرده است، ناگزیر گمانه‌زنی‌ها و بررسی‌های بیشتری را در مورد تعامل بالقوه بین بخش فناوری و شکل‌گیری سیاست‌های دولتی در این مورد برمی‌انگیزد.

منطق دولت: حمایت از کارگران و تقویت خزانه‌داری

از دیدگاه دولت Trump، منطق پشت اجرای تعرفه‌های بالقوه شیب‌دار حول منافع اقتصادی ملی چارچوب‌بندی شده است. بیانیه‌های رسمی بر چندین هدف اصلی تأکید دارند: دستیابی به ‘تجارت منصفانه’، حفاظت از مشاغل و کارگران آمریکایی، کاهش کسری تجاری مداوم ایالات متحده و تحریک تولید داخلی. استدلال این است که گران‌تر کردن کالاهای وارداتی از طریق تعرفه‌ها، مصرف‌کنندگان و کسب‌وکارها را تشویق می‌کند تا جایگزین‌های ساخت آمریکا را خریداری کنند، در نتیجه صنایع ایالات متحده را تقویت کرده و فرصت‌های شغلی ایجاد می‌کند. به طور همزمان، درآمد حاصل از تعرفه‌های جمع‌آوری شده به عنوان منفعتی برای امور مالی دولت ارائه می‌شود.

مفهوم ‘تعرفه‌های متقابل’، علی‌رغم سوالات پیرامون روش محاسبه خاص، به عنوان ابزاری برای هموار کردن زمین بازی ارائه می‌شود. پیام اصلی این است که ایالات متحده دیگر روابط تجاری را که نامتعادل یا مضر برای سلامت اقتصادی خود تلقی می‌شوند، تحمل نخواهد کرد. تعرفه‌های بالا به عنوان یک اقدام اصلاحی مطرح می‌شوند که برای وادار کردن سایر کشورها به تعدیل شیوه‌های تجاری خود یا مواجهه با موانع هزینه‌ای قابل توجه هنگام دسترسی به بازار سودآور آمریکا طراحی شده‌اند. این روایت به احساسات ناسیونالیسم اقتصادی و تمایل به بازپس‌گیری قدرت تولیدی متوسل می‌شود.

فراتر از اهداف اقتصادی اعلام شده عمومی، تفسیر بالقوه دیگری از استراتژی دولت وجود دارد که توسط خودی‌ها به آن اشاره شده است. بزرگی محض درصدهای تعرفه پیشنهادی را می‌توان نه صرفاً به عنوان یک ابزار سیاست اقتصادی، بلکه به عنوان یک تاکتیک مذاکره تهاجمی تلقی کرد. این دیدگاه توسط پسر Donald Trump، Eric Trump، در یک پست رسانه اجتماعی در ۳ آوریل بیان شد. او سناریویی پرمخاطره را پیشنهاد کرد و نوشت: ‘اولین کسی که مذاکره کند برنده خواهد شد - آخرین نفر قطعاً بازنده خواهد بود. من تمام عمرم این فیلم را دیده‌ام…’ این چارچوب‌بندی، تعرفه‌ها را به عنوان یک حرکت اولیه در یک فرآیند مذاکره بزرگتر به تصویر می‌کشد. با تعیین نرخ‌های اولیه فوق‌العاده بالا، دولت ممکن است قصد داشته باشد شرکای تجاری را برای دادن امتیاز تحت فشار قرار دهد و در ازای شرایط مطلوب‌تر در سایر زمینه‌های روابط تجاری، کاهش تعرفه را پیشنهاد دهد. این یک استراتژی اهرمی است که از تهدید اختلال اقتصادی قابل توجه برای دستیابی به نتایج مطلوب استفاده می‌کند. اینکه آیا این رویکرد پرمخاطره نتایج مورد نظر را به همراه خواهد داشت یا صرفاً تنش‌های تجاری را تشدید می‌کند، یک سوال باز حیاتی باقی می‌ماند.

پیچیدگی پیامدها: فراتر از فرمول

صرف نظر از اینکه فرمول تعرفه از اقتصاددانان انسانی نشأت گرفته یا از خطوط کد، پیامدهای بالقوه بدون شک واقعی و پیچیده هستند. فوری‌ترین و گسترده‌ترین تأثیر پیش‌بینی شده بر قیمت‌های مصرف‌کننده است. تعرفه‌ها به عنوان مالیات بر کالاهای وارداتی عمل می‌کنند و این هزینه‌ها اغلب به طور مستقیم یا غیرمستقیم به مصرف‌کننده نهایی منتقل می‌شوند. لوازم الکترونیکی، بخشی که به شدت به زنجیره‌های تأمین جهانی وابسته است، اغلب به عنوان بخش آسیب‌پذیر ذکر می‌شود. افزایش تعرفه‌ها بر قطعات یا محصولات نهایی وارداتی از مراکز اصلی تولید می‌تواند منجر به افزایش قابل توجه قیمت‌ها برای گوشی‌های هوشمند، رایانه‌ها، تلویزیون‌ها و دستگاه‌های بی‌شمار دیگری شود که توسط افراد و کسب‌وکارها استفاده می‌شوند. این فشار تورمی می‌تواند به طور نامتناسبی بر خانوارهای کم‌درآمد تأثیر بگذارد و بودجه کسب‌وکارها را تحت فشار قرار دهد.

علاوه بر این، تأثیر فراتر از کالاهای مصرفی است. بسیاری از کسب‌وکارهای آمریکایی به مواد، قطعات و ماشین‌آلات وارداتی برای فرآیندهای تولید خود متکی هستند. تعرفه‌ها بر این کالاهای واسطه‌ای می‌تواند هزینه‌های تولید را در داخل ایالات متحده افزایش دهد و به طور بالقوه شرکت‌های آمریکایی را هم در داخل و هم در سطح جهانی کمتر رقابتی کند. این امر می‌تواند با هدف اعلام شده تقویت تولید ایالات متحده در تضاد باشد، اگر هزینه‌های ورودی به طور بازدارنده‌ای افزایش یابد.

همچنین خطر قابل توجه اقدام تلافی‌جویانه از سوی کشورهای هدف وجود دارد. کشورهایی که با تعرفه‌های جدید ایالات متحده مواجه می‌شوند، احتمالاً با تعرفه‌های خود بر صادرات آمریکا پاسخ خواهند داد. این می‌تواند به صنایع ایالات متحده که به فروش محصولات خود در خارج از کشور وابسته هستند، مانند کشاورزی، هوافضا و خودروسازی آسیب برساند. چرخه تعرفه‌های تلافی‌جویانه می‌تواند به یک جنگ تجاری گسترده‌تر تبدیل شود، تجارت جهانی را مختل کند، عدم اطمینان اقتصادی ایجاد کند و به طور بالقوه به روابط دیپلماتیک بین‌المللی آسیب برساند. شبکه پیچیده زنجیره‌های تأمین جهانی به این معنی است که اختلالات در یک منطقه می‌تواند اثرات موجی پیش‌بینی نشده‌ای در بخش‌ها و اقتصادهای متعدد داشته باشد.

تمرکز بر خود کسری تجاری نیز موضوع بحث اقتصادی مداوم است. در حالی که کسری تجاری بزرگ و مداوم می‌تواند نشان‌دهنده عدم توازن اقتصادی خاصی باشد، اقتصاددانان در مورد اهمیت کلی آن و اثربخشی تعرفه‌ها به عنوان ابزاری برای رسیدگی به آن اختلاف نظر دارند. بسیاری استدلال می‌کنند که کسری تجاری تحت تأثیر طیف گسترده‌ای از عوامل، از جمله نرخ پس‌انداز ملی، جریان سرمایه‌گذاری، نرخ ارز و رشد کلی اقتصادی است، نه فقط سیاست‌های تعرفه‌ای. استفاده از تعرفه‌ها برای هدف قرار دادن تهاجمی کسری، به ویژه با استفاده از یک فرمول ساده‌انگارانه، ممکن است این محرک‌های عمیق‌تر اقتصاد کلان را نادیده بگیرد و به طور بالقوه بیشتر از آنکه به اقتصاد ایالات متحده کمک کند، به آن آسیب برساند.

استثناها و تداوم‌ها: معافیت‌ها از موج جدید

توجه به این نکته مهم است که تعدیلات تعرفه پیشنهادی به طور جهانی اعمال نمی‌شوند. چندین کشور به دلیل ترتیبات تجاری از پیش موجود یا شرایط ژئوپلیتیکی، خود را از این موج جدید مالیات‌های وارداتی بالقوه معاف می‌بینند.

مهمتر از همه، Canada و Mexico به عنوان معاف مشخص شده‌اند. این امر منعکس‌کننده چارچوب ایجاد شده تحت توافقنامه ایالات متحده-مکزیک-کانادا (USMCA)، جانشین NAFTA است. این همسایگان آمریکای شمالی در حال حاضر در یک ساختار تجاری خاص فعالیت می‌کنند که شامل مقرراتی است که در دوران دولت Trump مذاکره شده است، که برخی از آنها شامل حل و فصل اختلافات تعرفه‌ای قبلی (مانند تعرفه‌های فولاد و آلومینیوم) بود. حفظ ثبات در این بلوک تجاری منطقه‌ای به نظر می‌رسد یک اولویت باشد.

علاوه بر این، کشورهایی که قبلاً با تحریم‌های قابل توجه ایالات متحده روبرو هستند یا تحت روابط اقتصادی کاملاً متفاوتی فعالیت می‌کنند نیز مستثنی هستند. Russia که پس از تهاجم به اوکراین و سایر اقدامات، تحت تحریم‌های گسترده قرار دارد، خارج از محدوده این ملاحظات تعرفه‌ای جدید باقی می‌ماند. به طور مشابه، کشورهایی مانند North Korea و Cuba که ایالات متحده با آنها تحریم‌های طولانی مدت یا روابط تجاری بسیار محدود دارد، طبیعتاً از تعدیلات پروتکل‌های تعرفه استاندارد معاف هستند.

این معافیت‌ها نشان می‌دهد که استراتژی تعرفه‌ای دولت، اگرچه گسترده است، اما ملاحظات ژئوپلیتیکی خاص و توافقات تجاری موجود را در بر می‌گیرد. این یک کاربرد کلی نیست، بلکه شرکای تجاری خاصی را هدف قرار می‌دهد، عمدتاً آنهایی که مازاد تجاری زیادی با ایالات متحده دارند و تحت پوشش توافقات قبلی خاص یا رژیم‌های تحریمی نیستند. مستثنی کردن شرکای کلیدی مانند Canada و Mexico بر پیچیدگی روابط تجاری مدرن تأکید می‌کند، جایی که توافقات منطقه‌ای و پیوندهای تاریخی اغلب چارچوب‌های متمایزی ایجاد می‌کنند که بر سیاست‌های تجاری جهانی گسترده‌تر قرار می‌گیرند. تمرکز عمدتاً بر کشورهایی باقی می‌ماند که تصور می‌شود بیشترین سهم را در کسری تجاری ایالات متحده دارند، به ویژه اقتصادهای تولیدی بزرگ در آسیا و اروپا، به استثنای آنهایی که معافیت‌های ویژه دارند. با این حال، کاربرد انتخابی، بحث اساسی در مورد خود روش محاسبه و عقلانیت اتکای بالقوه به فرمول‌های بیش از حد ساده‌انگارانه، احتمالاً تولید شده توسط هوش مصنوعی، برای سیاست‌هایی با چنین وزن اقتصادی قابل توجهی را کاهش نمی‌دهد.